علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

علیرضا هدیه ناب خدا

واِن یکاد ...

مراقب باش ، اینجا زمین است ...

پسرکم مراقب باش ، اینجا زمین ها گاهی نمناک است گاهی خشک و سخت ... اما طوری زندگی کن که همیشه رد پای بودنت برای جهان بماند و نگذار زمین و آسمان سرنوشت تو را تعیین کنند ، بزرگی گفته است نه آمدن ما دست خودمان است و نه رفتن مان ، اما آمدن و رفتن تنها دو نقطه اند این که چطور به هم وصل شوند همه آدم بودن ما است ... ...
4 آبان 1393

تولد 2 سالگی

پسرم امروز ، سالروز میلاد توست و من هنوز در حیرتم از داشتنت .در کنار تمام داشته هایم ، تنها تو ، دلیل کافی خوشبختی ام هستی .  شیرین من ! نمی دانم به چه زبان ، بابت تمام آنچه که با شکفتنت ارزانی ام کرده ای سپاسگزار باشم . چشمها، گوشها ، زبان و قلبی را که پیش از تو داشته ام ، نه به یاد می اورم و نه می خواهم . با تو دوباره زاده شدم . تو به آن قالب گذشته من ، روح بخشیدی . همین روحی که دیگران به خاطرش مرا " مادر " خطاب می کنند .  نقطه ی پایان تمام نا امیدی ها و خستگی های من تولدت مبارک     ...
29 مهر 1393

لذتی برتر هست ؟

لذتی برتر از این نيست كه جوانه ای در درونت بپرورانی و از آنگاه که قدمهای لرزانش را به این دنیا می گذارد فرشته نجاتش شوی و نیازهای کودکانه اش را با دل و جان برآوری و روزی نه چندان دور از آن زمان که شیره جانت را شبانه خسته و ناتوان در دهانش می نهی یا دست و پاهای ظریف و ناتوانش را نوازش می کنی روی دو پاهای کوچکش بایستد و چند قدم تا آغوشت را، با خنده و هیجان گام بردارد و خودش را روی وجودت رها کند؟ گرمای تنش را حس می کنی و تو هم در شادی این گام بزرگش به سوی آینده شریک می شوی... وصف ناپذیر است که زماني به چشمهایم مینگری و با نگاه و لبخندت همراهی مرا می طلبي! یا وقتی مشغول کارهای روزانه در آغوشت گرفته ام و با تکه ای نان سرگرمت کرده ام ناگهان ...
31 شهريور 1393

ظرف امروز پر از بودن توست ...

ظرف امروز پر از بودن توست ... زندگی درک همین اکنون است . زندگی شوق رسیدن به همان فردایی است که نخواهد آمد تو نه در دیروزی و نه در فردایی ظرف امرز پر از بودن توست ... زندگی خاطره آمدن و رفتن ماست . لحظه آمدن و رفتن ما تنهایی است من دلم می خواهد قدر این خاطره را دریابیم ... ...
30 شهريور 1393

تولد یکسالگی

نیمایوشیج در تولد یکسالگی فرزندش نوشت : پسرم یک بهار،یک تابستان،یک پاییز و یک زمستان رادیدی.از این پس همه چیز تکراریست جز مهربانی ...   نیمایوشیج در تولد یکسالگی فرزندش نوشت : پسرم یک بهار،یک تابستان،یک پاییز و یک زمستان رادیدی.از این پس همه چیز تکراریست جز مهربانی ... پسرم امروز ، سالروز میلاد توست و من هنوز  در حیرتم از داشتنت .در کنار تمام داشته هایم ، تنها تو ، دلیل کافی خوشبختی ام هستی .  شیرین من ! نمی دانم به چه زبان ، بابت تمام آنچه که با شکفتنت ارزانی ام کرده ای سپاسگزار باشم . چشمها، گوشها ، زبان و قلبی را که پیش از تو داشته ام ، نه به یاد می اورم و نه می خواهم . با تو دوباره زاده شدم . تو به...
30 شهريور 1393

آغاز زندگی

ای نهایت در تو، ابدیت در تو ای همیشه با من، تا همیشه بودن باز کن چشمت را تا که گل باز شود قصه زندگی آغاز شود تا که از پنجره چشمانت، عشق آغاز شود تا دلم باز شود، تا دلم باز شود تنها سرود خوش زندگی! مامان هستم.باغبونی که با تولد تو باغچه کوچیک زندگیش در کنار بابای خوبت،تبدیل شد به یک گلستان پر از گل های امید و قاصدک های آرزو.گل هایی که تو گوششون رویای خوشبختی و سعادتمندی تو رو زمزمه کردیم و قاصدک هایی که به امید برآورده شدن اون رویاها راهی مهمونی نسیم بهار کردیم.شدیم صاحبان زیباترین سوغاتی که از آسمان فرستاده شده بود.هر چی که داشتیم،به برکت وجود دوست داشتنی تو به بیکران ها پیوند خورد و همه این ها به این خاطر بود که من...
1 شهريور 1393

چشم انتظار آمدنت

سلام به تو فرشته معصوم خداوند: سلام به تويى كه هنوز به دنيا نيامده دل مارا پراز شادى كرده اى و چقدر انتظار آمدنت را مى كشيم. عزيزكم اين روزها كه كم كم دارى كامل مى شوى تا آنقدر قدرتمند شوى كه روزى نام انسان را بر تو بگذارند را قدر بدان شايد سالها بعد كه اين نامه را مى خوانى و براى خودت مردى شده اى هرگز اين روزها را به ياد نياورى اما من برايت ثبتش مى كنم تا بدانى كه قبل از آمدنت چقدر شور و شعف در دل همگان بود. پسركم مادرت لحظه شمارى مى كند با تمام وجودش مادر بودن را حس مى كند هر حركت تو هر صداى قلب تو وهر چيزى كه تو را به يادش بياورد برايش از همه دنيا مهمتر است.دوستت دارد شايد تا به حال به هيچ كسى به اين اندازه مهر نداش...
1 شهريور 1393

تصمیم کبری

درست زمانی که بین همه اگرها وبایدها وچون وچراهامصمم میشوی بنشینی وبر سر سجاده مهرش وازخدا نام مادررا التماس کنی، آن زمان است که خدا نعمتش را...منتش را... بر سرت تمام کند ونام زیبای مادر را برازنده باقی اسمت کند قصه تنهایی روزهای زندگیت تمام میشود.یکی می آید که تو به لطف بودنش بهترین حس ها راتجربه می کنی وبه ضمانتش وام مادرانه میگیری... به همین تسهیل بی بدیل ، خودت به میل خودت ، خودرا ازدفتراولویت ها داوطلبانه خط میزنی و یک نفر را مادرانگی میکنی تا انتهای زندگی...                              ...
1 شهريور 1393
1